رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

دختري از آسمان

درد و دل

هروز بيشتر و بيشتر ارزو ميكنم متفاوت زندگي كني تا كسي اجازه نداشته باشه دلت رو بشكنه بخصوص دوست ندارم مردي كه قراره دركنارش باشي موجب ناراحتيت بشه دختر عزيزتر ازجانم خيلي مراقب خودت باش جوري فكر كن زندگي كن كه شاد باشي خوشحال باشي  تا بتوني بر مشكلات و ناراحتي ها غلبه كني اينا رو شعار نميدونم دغدغه هاي ي مادر دلشكسته ميدونم كه نميخواد اونچه كه خودش تجربه كرده تجربه كني... اين روزا بيشتر حرف ميزني چند تا جمله كوتاه هم ميگي مثل ميو رفت، جوجو رفت، اين چيه؟ گاهي انقدر پشت سر هم حرف ميزني كه سردرد ميگيرم در عرض ي دقيقه هزاربار ميگي مامان تا به چشمات نگاه نكنم حرفت رو نميزني هرچيزي هم كه بخواي همون لحظه بايد برات بياريم در كل بي اعصابي و زود ...
7 مرداد 1393

عکس های جدید

سلام مادری بعد مدت ها میخوام عکس بزارم ...     اینجا در حال بازی با گوشی پدرت هستی ...        اینجا هم حیاط خونه خاله ساراست خیلی خوش گذشت ...       اینجا شهربازی پارک المهدی که فقط همین ی وسیله رو سوار شدی هر وقتم فیلمش رو میدیدی یارت میفتاد ...       اینجا هم با ترلان مربی کلاس مادر و کودکت عکس انداختی ...       اینجا هم در حال گل بازی تو مهد بوستان آبی هستی ... همون کلاس          اینجا هم با آوا در حال بازی هستید ... عاشقتونم  &n...
9 تير 1393

بيست ماهگي پر ماجرا

دخترم بيست ماهت هم چند روزي تموم شده و ديگه بطور كامل از شير گرفتمت پنج روز اول خيلي سخت بود و بي تابي ميكردي اما بعدش كم كم بهتر شدي و يادت رفت موقع خواب يادت ميفتاد كه الان ديگه خودت يادگرفتي بخوابي يا جلوي تلويزيون با ديدن قسمت خواب بي بي انيشتين يا روي بالشت راه ميبريمت تا بخوابي. دلم براي شيرخوردنت تنگ شده اما كاري بود كه بايد دير يا زود انجام ميشد غذا خوردنت خيلي بهتر شده اما خوابت كم شده و هشت ساعت بيشتر نميخوابي من تو روز همش خوابم مياد، يكم عصبي تر شدي و بهانه ميگيري با هرچيزي ممكنه دعوات بشه كه من رو نگران كرده. اين روزا خيلي بيشتر حرف ميزني و كلمات جديدي ياد گرفتي اسامي خانواده رو ميدوني اما هنوز اسم خودت رو نميتوني راحت بگي...
2 تير 1393

گزارش

سلام سلام سلام اومدم بعد از مدت ها گزارش بدم بهت دخترم ارديبهشت ماه اساس كشي كرديم اومديم ي خونه بزرگتر نزديك ماماني و بابايي با اينكه محله جالبي نيست اما خونه خيلي راحتي خداروشكر بعد از واكسن شش ماهگي كه خيلي دردناك و ناراحت كننده بود شروع كردم تا تعداد شير خوردن روزانه ات رو كم كنم با بازي و شعر و رقص و پارك ي هفته طول كشيد تا از سرت افتاد و فقط وقتي خوابت ميومد سراغ شيرخوردن ميومدي عزيز دلم ... اين خونه براي خودت اتاق داري كم كم جاي خوابت رو جدا كردم شما ام خانمانه تو اتاق خودت ميخوابي و وقتي بيدار ميشي اتاق ما رو بلدي مياي رو تخت پيشمون من و پدرت هم فضاي دونفرمون رو بعد از مدت ها تجربه كرديم... چند روز بود خيلي سخت با شير ...
13 خرداد 1393

وابستگي

مادر جون ي هفته ست تعداد دفعات شيرخوردنت رو كم كردم بيشتر سرگرمت ميكنم تا منتر درخواست مي مي كني قربونت برم خيلي برامون سخته من دلم براي عطر خوش تنت پر ميزنه دوستي گفته بود از شير گرفتن فرزند بيشتر از اينكه كودك رو رنج بده براي مادر سخته و من دارم اين سختي رو تجربه ميكنم اميدوارم موفق بشيم. خداروشكر با وجود هواي بهار زياد بيرون ميريم و خوش ميگذرونيم شما هم خوب با اين رفت و آمدها و اتوبوس و مترو كنار اومدي عزيز دلم دستت درد نكنه... راستي گوشواره جديد پدر برات خريد اما نميزاري گوشت كنم سوراخ گوش هات داره بسته ميشه و ناراحتم كه كاش گوش هات رو سوراخ نميكردم. احساس نياز به مشاوره دارم چون اين دودلي و ترديد در مورد مسائل و مشكلات خيلي داره ...
6 ارديبهشت 1393

من و تو

من شكستم مادر اما تو نشكن من دلگيرم مادر اما تو نباش من باختم مادر اما تو ببر من گريه كردم مادر اما تو بخند، شاد باش من سكوت كردم مادر اما تو بگو، بلند بگو من غصه دارم مادر اما تو نداشته باش من حماقت كردم مادر اما تو نكن من عاشقت هستم مادر . . . تو هم باش ...
29 فروردين 1393

هيچ چيز و همه چيز

خوبي مادر بودن اينه كه اگر تو هيچ چيز و همه چيز ناتوان باشيم در عاشق بودن توانا هستيم تنها چيز و همه چيز يك مادر تيكه اي از وجودشه كه ي روزي ي جايي از خودش جدا ميشه اما هميشه و هميشه بهش وصله حتي اگر كسي متوجه نشه... زيباترين بهترين عزيزترين تيكه وجودم هر لحظه بيشتر از لحظه قبل از داشتنت خوشحالم ببخش گاهي لحظه اي غفلت ميكنم... ... ...
22 فروردين 1393

سال نو مبارك

سال نو مبارك دخترم دومين بهار زندگيت مبارك دخترم اميدوارم همه روزها و شب هات به زيبايي بهار باشه امسال با خانواده مسافرت طولاني داشتيم با جزيره قشم خيلي اذيت شديم شما از همه بيشتر شايد نبايد ميرفتيم اما به هر حال خوبي و سختي داشت كه گذشت... بهترين مزيتش خريداي خوبي بود كه برات كردم حالا كمدت حسابي پر از لباس شده هورااااا در اولين فرصت حجم عكس ها رو كم، برات آپلود ميكنم. دلم گرفتست اين روزا اميدوارم زودتر زود بهتر بشم ببخشيد مامان اينجوري شده عاشقتم ...
10 فروردين 1393

بريدم

ديگه بريدم كم آوردم نميدونم چيكار كنم شايد به اون اندازه كه بايد صبور نيستم اما در حال خاضر از وضع موجود ناراحتم و دوست دارم تغيير ايجاد بشه. . . تاسف آورتر از همه عدم هماهنگي من و هادي در اين مرحله از زندگيمونه به اميد روزهاي بهتر
4 اسفند 1392