رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

دختري از آسمان

برگشت به پوشک

دخترم بعد از ی ماه سخت تلاش با اینکه پیشرفت خوبب داشتی اما تکرر ادرار گرفتی و هردومون از دستشویی رفتن خسته و عصبی شدیم این شد که دوباره پوشکی شدی اعصابم خیلی بهم ریخت ولی الان بعد ی هفته که دوباره ارامش به خونمون برگشته به ایت نتیجه رسیدم که زود بود و شما هنوز امادگی کامل نداری.   هنوز تصمیم نگرفتم برای نی نی بعدی هم وبلاگ درست کنم یا همینجا برای هردوتون بنویسم...  
4 آذر 1393

از پوشك گرفتن

سلام قريب ي هفته ست خودت نزاشتي پوشكت كنم منم فرضت رو مناسب ديدم براي اين پروژه سخت روزاي اول كارمون زياد بود و حسابي خونه رو ابياري كردي ولي الان وضعيت بهتره و مياي ميگي كمتر از دستت در ميره خداروشكر زود متوجه شدي يكم مشكلات هست هنوز كه ياد نگرفتي منو عصباني ميكنه و مجبور ميشم باهات خشونت كنم خودتم ميدوني چقدر از اين كار متنفرم  الان خوابوندمت ولي از تمام صبح تا ظهر بايد ازت عذرخواهي كنم خيلي بهت فشار اوردم حتي ي كوچولو به پشتت زدم چون بدون شورت اومدي بيرون روي سراميك جيش كردي از خودم و مادر بودنم شكايت دارم اينكه ظرفيتم به اندازه نيست و زود خالي ميكنم اينكه تو خوبي و من باهات بدي ميكنم شرمنده ام دخترم اميدوارم يادت نمونه و من ...
4 آبان 1393

دو سالگي خوب شيرين عالي

واي واي واي باور نكردني اين روزها خيلي عالي داره ميگذره   اول اينكه شيرين شيرين حرف ميزني و جمله ميگي مثل بابا سوسك كشت ، من جي جي پوشيدم، طرلان خرگوش خوند، استخر توپ لالالالالا   دوم اينكه براي خونه خريد كرديم تا تولدت همه چي اماده باشه مراسم هم خيلي خوب برگزار شد بهمون خوش گذشت امروزم رفتيم اتليه چه عكساي نازي انداختيم هوا هم عالي بود پاييز قشنگي شده ي شب هم باهم رفتيم كفش بخريم خيلي ذوق داشتي هي انتخاب ميكردي نظر ميدادي و ي جور حس مادر و دختري بهم دست داد كه تا ابرها بردتم هرچند بخاطر شرايطم و ني ني دوم گاهي خسته و بي حوصله ام و باهات بداخلاقي ميكنم ولي هيچوقت ذره اي از دوست داشتنم كم نميشه اميدوارم من رو ببخشي دو...
25 مهر 1393

شروع دوباره

مادر جونم تازه متوجه شدم دوباره آغاز شده وجود جديدي در وجودم آغاز شده هنوز نميدوم بايد خوشحال باشم يا ناراحت ... دلتنگ و دلگير ترم از هميشه دارم تلاش ميكنم مهربان تر باشم از هميشه و چه خوب كه همچنان جريان دوست داشتنت در رگهايم جريان دارد.   اين روزاها بيشتر از داشتنت خوشحالم چون دار وندارم شدي ...  كوچولوي خواستني من 
1 شهريور 1393

درد و دل

هروز بيشتر و بيشتر ارزو ميكنم متفاوت زندگي كني تا كسي اجازه نداشته باشه دلت رو بشكنه بخصوص دوست ندارم مردي كه قراره دركنارش باشي موجب ناراحتيت بشه دختر عزيزتر ازجانم خيلي مراقب خودت باش جوري فكر كن زندگي كن كه شاد باشي خوشحال باشي  تا بتوني بر مشكلات و ناراحتي ها غلبه كني اينا رو شعار نميدونم دغدغه هاي ي مادر دلشكسته ميدونم كه نميخواد اونچه كه خودش تجربه كرده تجربه كني... اين روزا بيشتر حرف ميزني چند تا جمله كوتاه هم ميگي مثل ميو رفت، جوجو رفت، اين چيه؟ گاهي انقدر پشت سر هم حرف ميزني كه سردرد ميگيرم در عرض ي دقيقه هزاربار ميگي مامان تا به چشمات نگاه نكنم حرفت رو نميزني هرچيزي هم كه بخواي همون لحظه بايد برات بياريم در كل بي اعصابي و زود ...
7 مرداد 1393

عکس های جدید

سلام مادری بعد مدت ها میخوام عکس بزارم ...     اینجا در حال بازی با گوشی پدرت هستی ...        اینجا هم حیاط خونه خاله ساراست خیلی خوش گذشت ...       اینجا شهربازی پارک المهدی که فقط همین ی وسیله رو سوار شدی هر وقتم فیلمش رو میدیدی یارت میفتاد ...       اینجا هم با ترلان مربی کلاس مادر و کودکت عکس انداختی ...       اینجا هم در حال گل بازی تو مهد بوستان آبی هستی ... همون کلاس          اینجا هم با آوا در حال بازی هستید ... عاشقتونم  &n...
9 تير 1393

بيست ماهگي پر ماجرا

دخترم بيست ماهت هم چند روزي تموم شده و ديگه بطور كامل از شير گرفتمت پنج روز اول خيلي سخت بود و بي تابي ميكردي اما بعدش كم كم بهتر شدي و يادت رفت موقع خواب يادت ميفتاد كه الان ديگه خودت يادگرفتي بخوابي يا جلوي تلويزيون با ديدن قسمت خواب بي بي انيشتين يا روي بالشت راه ميبريمت تا بخوابي. دلم براي شيرخوردنت تنگ شده اما كاري بود كه بايد دير يا زود انجام ميشد غذا خوردنت خيلي بهتر شده اما خوابت كم شده و هشت ساعت بيشتر نميخوابي من تو روز همش خوابم مياد، يكم عصبي تر شدي و بهانه ميگيري با هرچيزي ممكنه دعوات بشه كه من رو نگران كرده. اين روزا خيلي بيشتر حرف ميزني و كلمات جديدي ياد گرفتي اسامي خانواده رو ميدوني اما هنوز اسم خودت رو نميتوني راحت بگي...
2 تير 1393