خزان
راستش رو بخواي امشب اتفاقي افتاد كه ياد وقايع نامگذاريت افتادم وقتي كه متوجه حضورت شدم و ميخواستم اسمت رو خزان بزارم چون من عاشق فصل پاييزم. اون اوايل بارداري ي جور احساسات خاص برام بوجود اومده بود تولدت رو فصل سوم از زندگيم ميدونستم ،فصل مادرانگي ام بنابراين خزان زندگي من ميشدي خزان شيرين كه برام خيلي دوست داشتني بود، اما هيچكس از اين اسم خوشش نيمد، يكم بعد تصميم گرفتيم اگر ني ني مون دختر بود پدر اسم انتخاب كنه و اگر پسر بود مادر، روزي كه خانم دكتر گفت ني ني دختره از خوشحالي پرواز ميكرديم پدر اسم نفس رو برات انتخاب كرد ولي چند روز بعد از همین كه اومد گفت اسمش رو رها بزاريم و همون شد كه اسمت رها شد. متولد كه شدي انگار خود فرشته بودي الان كه فكر ميكنم ميبينم اسم فرشته هم خيلي قشنگ بود در هر حال انتخاب اسم خيلي سخت بود نميدونم در اينده خودت چه حسي بهش خواهي داشت اميدوارم دوستش داشته باشي و از همه غم و غصه ها رها باشي. . . و اما امشب ، شب تلخي بود شبی که نمیتونم ار یاد ببرمش ...
چند روز پیش خونه دوستت ویانا بودیم یه مشکل برخورده بودین شما هم ناراحت شدی و اینجور گریه کردی!
۹۲.۵.۲۱