شیرین شیرین بابا
سلام سلام سلام
یعنی ی بابایی شدی رها نگو و نپرس... دوست داری کارهات رو انجام بده یعنی مجبورش میکنی که انجام بده حرفهای منم براش تکرار میکنی دیشب میگفتی بهش به چاقو دست نزنیا دستت میبره تیزه..........
البته دعواتونم میشه ها موقع مسواک زدن یا خوابیدن که اشکال نداره اونم قشنگی خودش رو داره. منم که حسابی قلمبه شدم دارم منفجر میشم شما ام منتظر خواهرت هستی تا برات هدیه ماشین و بستنی بیاره امیدوارم با تولد رزا خیلی دچار مشکل نشیم و شما بتونی با شرایط جدید کنار بیای.
شیرین شیرین خانم حرف ها و کارهات لبخند رو روی لب های ما میاره و از همیشه خوشحال ترمون میکنه خداروشکر روزها و ماه های سخت رو پشت سر گذاشتیم الان حالمون بهتره دلم میخواد همیشه همینطور بمونه.
هنوز کلاس مادر و کودک میری که کم کم میخوام با مامانی عادت کنی تا اگر من نتونستم باهات بیام از برنامه هات عقب نمونی.
عاشق نمایش هم شدی تازگی ها گهگاهی میبرمت اخرین دفعه با پدرت نمایش خاله سوسکه رفتیم که خیلی بهمون خوشگذشت...